بررسی علت تغییرات سود عملیاتی "رافزا"
به گزارش کدال نگر بورس 24، شرکت رایان هم افزا در خصوص تغییرات بیش از 30 درصدی سود عملیاتی دوره 6 ماهه منتهی به 31 شهریور 1403 نسبت به دوره مشابه سال قبل توضیحاتی ارائه نمود.
وارد صحرای عرفات می شوی، اتراق می کنی، ساک هایت را هم بردند و تو هستی و یک سجاده. شب می خوابی و فردا دعای عرفه و وای از دعای عرفه که انگار آقای ما، ارباب ما، حسین ابن علی علیه السلام دارد پیشگویی می کند چیزهایی را.
چرا خال سیاه عربی؟ دلیلش این بود که بر گونه محمد مصطفیِ ما، خالی بوده که بسیار زیبا تر می کرده گونه محمد را. در روایات هم است که بر گونه حضرت حجت (ع) هم چنین خالی هست.
مهیب ترین جای حج؛ تو محرم شدی در مثلاً مسجد شجره، غسل کردی، احرام را پوشیدی. اتوبوس ها از شجره که راه می افتند همه اش این شکلی ست که «شمس جمال امیرالمومنین صلوات» «شادی روح حضرت زهرا صلوات»، بعد این هیجان تخلیه می شود و آفتاب هم غروب کرده است. دو تکه پارچه سفید دورِ تو پیچیده است اما هنوز در دهان و گوشت پنبه نیست و می توانی بگویی «لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمة لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک».
وارد صحرای عرفات می شوی، اتراق می کنی، ساک هایت را هم بردند و تو هستی و یک سجاده. شب می خوابی و فردا دعای عرفه و وای از دعای عرفه که انگار آقای ما، ارباب ما، حسین ابن علی علیه السلام دارد پیشگویی می کند چیزهایی را.
پیشگویی هایی که عین روضه است؛ گواهی می دهم به وحدانیتت با حلقومم، گواهی می دهم به بزرگی ات با پره های بینی ام، گواهی می دهم به عظمتت با استخوان های دنده ام. و تو می گویی که چکار داشته می کرده این مرد؟ چه بر آدم های آن دور و بر اتفاق افتاده که... خب آقا؛ قربون صدقه خدا رفتن هم روالی دارد، این پسر علی ابن ابیطالب چه می گوید؟
عرفات این شکلی است که خدا در مدینه می گوید، لباست را درآور، بعد وارد مکه می شوی، می گوید من دیگر مکه را هم می گذارم کنار و بیا در صحرای عرفات، بیا در منا. یعنی خود تَجَسُّد و خود آن سنگ ها را هم کنار می گذارد.
تو یک شب در مشعر وقوف داری؛ مشعر، بیابانی شبیه بیابان های روبه روی فرودگاه امام است با همین ستون های نور و دشت خدا و تعدادی مثلاً گله گله سرویس بهداشتی. خداوند می گوید بنده من؛ بیا اینجا بنشین و توقف کن، این کوه را می بینی؟ آفتاب که زد و تیغه خورشید افتاد روی این صخره ها، راه بیفت به سمت من، بیا به سمت منا؛ می خواهی بخوابی؟ بخواب، می خواهی منچ بازی کنی؟ بازی کن. و تو هیچ وسایل پذیرایی هم نداری و حتی عموماً کاروان ها موبایل ها را هم تحویل می گیرند.
و تو هستی، یک سجاده و دو حوله و «لا اله الا الله»
عجیب ترین قاب عمرم آنجاست؛ 500 هزار آدم را در نظر بگیر، در یک بیابانی کورسوی سایه روشن نور و نشستن روی سجاده. اینقدر تردد و سروصدا زیاد است که نمی شود بخوابی. انگار 500 هزار مرده با کفن از قبر درآمده و بالای قبر نشسته و منتظر هستند صور اسرافیل دمیده شود و راه بیفتند به سمت «چادرشهر منا».
تنگه ای شبیه نعل اسب هست که جاده ای از وسط آن می گذرد و حاجیان از میان آن عبور می کنند. و تو به جایی می رسی که یک دسته هزارتایی پرستو بالای سرت می چرخند؛ خواه ناخواه یکی در گوشت می گوید «اینها ابابیل هستند» و این تنگه و دهانه همان جایی ست که سپاه ابرهه زمین گیر شد و هنوز اولاد آن ابابیل های سرنگون کننده سپاه کفر، هستند و آنجا به استقبالت می آیند.
انتهای پیام/
{{name}}
{{content}}